«امام حسین (ع) به ما یاد داد که نبرد بین حق و باطل همیشه از پایانش آغاز میشود.» این جمله عجیب را چند روز پیش از یک دوست شنیدم. طول کشید تا به ماهیت آن پی ببرم. به اثر آبیاری شدن یک درخت تیرخورده با خون؛ به قلمه زدن نهال نور با جان و نفَس؛ به ماهیت ققنوس وار حق که در صدای امام (ره) پیدا بود وقتی فرمود: بکشید ما را، ملت ما بیدارتر میشود!
ذات حق، نور و آزادگی چون پیوند حقیقی با دنیا ندارند، همیشه بنا را بر به هم زدن معادلات دنیا و به حیرت کشاندن آدمیان میگذارند. نتیجهاش میشود حوادثی که انسان گمانش را نمیبرد؛ به گونهای که فکرش را نمیکند، با بازتابهایی که حدسش را نمیزند و آثار و برکاتی که آنها را پیش بینی نکرده است.
فرد و جامعهای که خود را در رود حق طلبی میاندازد و متصل به دریای بی نهایت می بیند، زیاد مواجه میشود با این عجایب؛ با سرنوشتهای غریب و بهت آوری نظیر ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳؛ با این تصادفهای معنوی که هیچ وقت با تقویم اجرایی زمینیان جور در نیامده و نمی آید. اصلا صنمی با آن ندارد.
حتی مقام و منصبهای دنیایی هم کنار نیت خدمت حقیقی دوام چندانی نمی آورد. انگار هر رئیس جمهوری در تاریخ انقلاب که خود را در عمل «خادم ملت» بداند، نمیتواند خیلی معمولی و شیک دوره 4 ساله مسئولیتش را به پایان برساند؛ یا پاداش و رهایی، زودتر به استقبالش می آید و یا برگزیده و شایسته مسئولیتی سنگینتر و خدمتی متعالیتر میشود.
شاید برای ما که در دوران جولان تجمل و تشریفات و رانت و آقازادگی غرق بودیم، بازگشت به وقایعی که سالها پیش و در اوایل انقلاب، قواعد جبهه حق را نمایان کردند، عجیب و دور باشد. غافل از اینکه در نظرِ کسی که با رسیدن به «صندلی خدمت به مردم» از «صندلی» آن گذشته و به وسیله «خدمت»، خود را به «مردم» می رساند، شهادت و جان سپردن حین خدمت نه تنها مفهومی شعاری و خاک خورده پشت ویترین نیست، بلکه تکلیف است. یعنی برخلاف روال همیشه، اتفاقا اگر این دورههای چندساله را مثل همه ی پشت میزنشینانش تمام و کمال و با آرامش بگذرانی، یک جای کار میلنگد. وقتی زندگیات مصداق «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم» نباشد یک چیزی در این میان درست نیست!
البته این «نیمه تمام ماندنها» ریشهای قدیمی دارد. شاید لازم است قرنها به عقب بازگردیم. به صدر اسلام و نزول آیه «بلّغ ما انزل الیک...». از همان روز که رسالت تبلیغ و خرج کردن خود در راه حق به امیرالمومنین(ع) واگذار شد. بنا بر همین بود که تاریخ سالیان درازی را منتظر بماند و در این بین هرکس وظیفه برداشتن یک قدم خاص را بر عهده بگیرد و قدم بعدی را به همقطار دیگری واگذارد و... تا در نهایت کسی بیاید و نتیجه تمام قدمها و انتقام تمام خونهایی که این زنجیره را به هم متصل کردهاند بگیرد.
تاریخ مسیر حق و حقیقت جویان، پر است از قصههای ناتمام آدمها و راه و باری که روی زمين نمانده. پر است از آغازهایی که به کرامت و تاثیر خون، از یک پایان ریشه می گیرند و رسالت را بر دوش دیگری می گذارد تا او به پشتوانه سرخی همان خون، امتحان «سعی» خود را آغاز کند.
سعی یعنی نسبت عمل به توان؛ یعنی به اصطلاح امروز، صدِ خود را گذاشتن یا نگذاشتن. همین سعی هم به حکم «لیس للانسان الا ما سعی» معیار قرآن است برای عملکرد بشر در به ثمر رساندن رسالت. با تمام افت و خیزها، با تمام نقدها و تشویقها بر کسی پوشیده نیست وجود این سعی در عملکرد مسافران سوار بر آن بالگرد پرماجرا!
کسی می تواند «سعی» را به معنای واقعی کلمه به ظهور برساند که نیتی عمیق و درست، پشت تک تک قدمهایش داشته باشد؛ که این نیت، او را از هرچه ریا و دورویی و سوء استفاده و اهمال است دور کرده و به اخلاص برساند و در راه اخلاص لحظه به لحظه عاشقتر شود. در نهایت این عشق هرجا به اوج برسد، زمان تحویل مسئولیت دنیایی و آغاز حیات حقیقی در جایگاه «عند ربّهم یرزقون» فرا میرسد.
با این اوصاف، حالا شاید دیگر عجیب نباشد دیدن چنین حادثه ای؛ دیدن چنین پروازی توسط چنین ترکیب نمادینی از عرصههای مختلف خدمت که به یک مقصد واحد از جنس عاقبت بخیری رسیدند. از روحیه جهادی رئیس جمهورش تا کسی که رسم مقاومت و نام فلسطین را در عرصه دیپلماسی زنده کرد. از پیوند روحانیت با دغدغه فرهنگ و سینما در شخصیت امام جمعه مردمی و خاکی تبریز که رسم امام حمعههای شهرش را پی گرفت تا تداعی خستگی ناپذیری فرماندهان زمان جنگ و رسم مدیران بی آلایش انقلابی در قامت استاندار جوان.
عجیب نیست این ترکیب وقتی مسیر همان است که بود. فقط خدا کند که با پایان تلخ اما حماسه آفرین پرواز بالگرد، این روحیه و نگاه هم در بدنه نظام و حتی مردم، سقوط نکند. خدا کند باز هم اثر خون را حین غلبه بر تمام فریبهای پشت شیشههای دودی و کاخها و برجهای دنیا ببینیم و سرایت این حق طلبی را در انتخاب و عمل دولت و ملت، همچنان شاهد باشیم.
خدایا! تاریخ منتظر است و با به سر رسیدن صبر، سرعت گذارش را به مقصد، روز به روز بیشتر میکند. به قول آوینی باید «شتاب» کرد که «قافله در راه است» و در این راه، افرادی که نیتشان را خالص کردند، خود را در هر جایگاهی که باشند به آن نقطه ای که باید، میرسانند. میشوند مهره تراز تمدن اسلامی و به واقع، نزدیکترین حالت به مقام خلیفگی تو روی زمین و بعد درست در همان نقطه اوج، بالهاشان قدرت پرواز مییابد.
در این مسیر سریع که امسال، پایان دهه کرامتش را به کرامت حقیقی از زبان امام سجاد (ع) (کرامتنا الشهاده) وصل کرد و در عید خود شهادت به ارمغان آورد تا مثل تمام سنتهایت اشک و لبخند را در هم بیامیزد، ما ماندگان و نابلدان را یاری کن که همت و نیتمان بویی از افرادی برده باشد که آنها را زودتر از تصور دنیازدگان خریداری کردی؛ نشانهای از اخلاصشان داشته باشیم تا در عشق تو ذوب شویم. کمکمان کن رسالتمان را درست بشناسیم و تا نقطهای که باید، به ثمر برسانیم و بعد ادامه راه را به فرد و فکری درست واگذار کنیم.
خدایا! می دانیم که ناسپاسی را به حد اعلی رساندهایم، نعمتهایی که به انقلابمان دادهای را کمتر دیده و شکر کردهایم و مثل چنین روزهایی، پس از فقدانشان به خود آمدهایم. میدانیم که اکثرا حتی شکر کلامی هم به جا نیاوردهایم چه رسد به شکر عملی! میدانیم که امروز «جنگ، جنگ روایت هاست» و خیلی از این نعمتهای مغفول مانده، از روایت نشدن است که مظلومند. میدانیم که شکر عملی داشتههایمان، امروز یعنی «درست و به موقع روایت کردنشان».
خدایا! چم و خمِ زیستن در این مسیر دیگر برای ما آشنا شده. فهمیدهایم که سوگ و غم اگر به حرکت تبدیل نشود به رخوت خواهد رسید. بیا و ما را در مسیری قرار ده که عاقبت بخیری «شهید جمهور» را تضمین کرد. مسیر گذشتن از آبرو و جان در مسیر حق؛ در راه شیرین تو. به حق این روزها و این داغ و این تلنگر، ما را «راهرو» و «راوی» راه حق قرار بده.