«هفته هنر» مناسبتی است که باعث میشود هرساله دراین ایام و با یادکردی از شهید سید مرتضی آوینی بحث و نظر پیرامون مقوله هنر در رسانهها و مجامع مرتبط داغ شود. افت گرایش هنری سینما غیرقابل کتمان است. محتوای فکری سینما که پس از انقلاب تعیین کننده شد، حالا ضعیفترین نحلی ان است. سینمای ایران تجربه این را دارد که درعین توجه به جنبههای هنری، جلب و جذب مخاطب هم شدنی است. سرگرمی اولین مولفه هر هنر و به ویژه سینما است اما همه چیز نیست. بیشک ویژگیهای عامل بازگشت سرمایه مهم است و لذا رفتن به سمت صنعت سینما از جمله بهکارگیری جنبههای رسانهای و نیز تماشاگر از جمله ضرورتهای سینما است.
کاهش بار و معنای فکری/هنری سینما، خطر جدیِ در کمین این مدیوم است. وقتی آسیب این خطر مضاعف میشود که میدانیم، پیامد و تبعات کم رنگی ضلع هنر سینما، ابتذال را در پی دارد. هرچقدر فکر و اندیشه و هنر از سینما رخت بربندد، یعنی ابتذال جایگزین آن میشود. در واقع ابتذال، آلترناتیو هنر جدی است. کم مایگی، بیهنری و سطحی گرایی یک باره وارد نمیشود. این دستمایه مانند اب پشت سد است که کافی است رخنهای به وجود بیاید و جلوی آن گرفته نشود، در کمترین زمان شکاف چنان عمیق میشود که دیگر یا نمیشود جلوی آن را گرفت یا غرق شدن در آن عادی میشود.
عادی سازی در همه زمینهها تهدیدکننده است. ابتذال در شکل و قالب، حتی خطرناکتر از ریزش محتوا است. همچنانکه هنر اساسا در شکل رخ میدهد. محتوا از کم سوادی هنرمند سرچشمه میگیرد ولی دنیا فریبی و عافیت طلبی در قالب خودنمایی میکند. شکل و فرم میدان قدرتنمایی وجه هنری هنرمند است ازهمین رو «معرفت» از فقدان درک و دانش هنرمند میآید ولی ابتذال از ناتوانی در زمینه خلق اثر است.
شهید آوینی میگوید: «حقیقیت هنر نوعی معرفت است که در عین حضور و شهود برای هنرمند مکشوف میشود و این کشف تجلی واحدی است که از یک سو در محتوا و از سوی دیگر در قالب هنر ظاهر میشود». اینکه امروز کسی نام هنرمند بر خود گذاشته ولی دربرابر کشتار کودکان غزه سکوت میکند و بعضا در کنار ظالم میایستد، از فقدان معرفت او منشأ میگیرد.
فهم حقیقت در بیمعرفتها معکوس عمل میکند، همچنانکه آوینی به هنرمندان اسیر جهل مرکب میتازد: «برخی هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون و پودر لباسشویی کار کنند اما چون سخن از پشتیبانی رزم آوران میدان مبارزه با استکبار جهانی به میان میآید روی ترش میکنند که نه اقا قبول سفارش هنر را میخشکاند».
نفهمی یا بد فهمی از وظیفه هنر، هنرمند را تا بینهایت مبتذل میکند؛ چرا که تولید آثار ضعیف و مبتذل آسان و راحت است، برخلاف خلق هنر که جان کندن دارد. باید واقعا هنرمند بود و دل و فکر را خرج کرد تا خلاقیتی شکل بگیرد. شخصیت فرعی اما با تجربه فیلم «خانواده فیبلمنها» در نصیحت به اسپیلبرگ نوجوان میگوید: «هنر، بازی نیست. به خطرناکی دهن شیره. کلهتو از جا میکنه». هنر به واقع چنین مقولهای است لذا هر بیهنر مدعی هنر نمیتواند اثر هنری بسازد یا به وجود بیاورد.
خلاصه اینکه میتوان سینمایی مفرح داشت. سینمایی سرگرم کننده و پرتماشاگر داشت ولی به ابتذال هم باج نداد. ابتذال در هر شکل و رویکرد آن، اعم از محتوای اروتیک و بیپروایی جنسی تا سخیف بودن و دم دستی سازی فاقد فکر و اندیشه و ... خانمان برانداز است. جامعه را بی قید و بند میکند. خانوادهها را از هم میپاشد. هویت و اصالت اجتماعی/ ملی را برباد میدهد. غیرت فردی و جمعی را در نطفه خفه میکند. مصرف گرایی را بر تولید و آبادکردن غالب میسازد و نهایتا پویایی را گرفته و چرب و شیرین دنیا را جایگزین میکند.