امسال در میان آثار اکران نوروزی شاهد حضور «آپاراتچی» بودیم. اثری که چه در جشنواره و چه در اکران عمومی، فرصتی پیش آورد برای بیشتر حرف زدن از یک نگاه تازه به طنزپردازی در سینما؛ نگاهی که آشنا به نظر میرسد و پیش از این هم گهگاه در دهههای گذشته با آن مواجه شدهایم.
آپاراتچی در اکران نوروزی رتبه سوم گیشه را کسب کرد و پس از آن نیز با وجود فیلمهای پرچهره و پرحاشیه، تا حد قابل توجهی جایگاه خود را در جدول فروش حفظ کرد. علاوه بر این، کمدی مودب و سالم این فیلم، واکنشهای مثبتی از طرف مخاطبانی به همراه داشت که مدتها به دنبال فیلمی «واقعا خانوادگی» و دغدغه مند در سینما بودند.
در ادامه به بهانه اکران فیلم آپاراتچی، میخواهیم به سراغ حرفهای تازهای برویم که این اثر و آثار مشابه آن میزنند.
امروزه شاهد روند تازهای در سینمای ایران هستیم که نمود آن، کلیدواژه نسبتا تازهای است که با گذشت زمان در میان مردم جا افتاده و این روزها در نقد و تحلیل فیلمها بیش از پیش با آن مواجه میشویم؛ کلیدواژهای به نام ابتذال.
با وجود برداشتهای متفاوت از این واژه، میتوانیم آن را در افتادن از این طرف یا آن طرف بام تعریف کنیم؛ در گرفتارشدن به افراط یا تفریط برای جذب مخاطب و ارتباط گرفتن با او که هم بر جنبه فنی و هم بر بعد محتوایی کار اثر میگذارد . ابتذال را میتوان یک تله جدی برای هنرمندان امروز دانست؛ به ویژه فیلمسازان طنز که بیشتر در معرض کمرنگ کردن محتوا به بهانه خنده گرفتن از تماشاگران هستند.
در سالهای اخیر با تکرار یا کلیشه شدن بعضی سوژهها، فیلم سازان برای راضی نگه داشتن مخاطب به جای آنکه با ایدههای نو به استفاده از هنر حقیقی روی بیاورند، به سطحیگرایی و نفی محتوا گرایش پیدا کردهاند. این اتفاق به تدریج ذائقه و میل مخاطب را با خود همراه کرده و او را در یک دور باطل گرفتار میکند؛ چرخهای که با دورکردن انسان از تفکر و دریافت محتواهای عمیق، او را در تقابل با اصالت و فطرتش قرار میدهد.
در واقع، مخاطب سینما، امروز و با شدت گرفتن چرخه (نفی محتوا/ تخریب ذائقه)، گرفتار نوعی جبر در استقبال از محتوای مبتذل شده است تا برای ساعاتی هم که شده صرفا سرگرم شود. پرواضح است که خروجی این هنر (!) مخاطبی منفعل خواهد بود که بیشتر به طنز سخیف تمایل دارد.
از طرف دیگر، ژانر طنز به خودی خود در جامعه ما حساسیت زاست؛ یعنی فارغ از وضعیتی که توصیف شد، ورود به آن نیازمند دقت و ظرافتی است که بتواند از سوی اقشار مختلف جامعه پذیرفته شود. این حساسیت زمانی بیشتر میشود که نویسنده، کارگردان و طنزپرداز دست بر سوژههای سیاسی، مذهبی یا انقلابی بگذارند و این کار را برای یک فیلمساز مشکلتر میکند. در ادامه به بخشی از چالشهای پیش روی این مسیر میپردازیم:
اولین نکته این است که هنرمند همواره میان روایت کامل و ناقص در رفت و برگشت است؛ مگر آنکه نسبت به یک خط فکری نگاهی کامل و صحیح داشته باشد. درواقع تا فیلمساز آنچه را که میخواهد بسازد، زیست نکرده باشد، اثری ضد حقیقتِ سوژه خواهد ساخت.
حال تصور کنید با فیلمسازی مواجهیم که این مشکل را ندارد؛ یعنی مبنای فکری مستحکمی داشته و تصورش از اتمسفری که سوژه در آن تنفس میکند، روشن است. با توجه به وضعیت فعلی سینما و فرایندی که تولیدکنندگان را در چرخه باطل محتوا و ذائقه هضم میکند، این دسته از فیلمسازان اگر جسارت و دقت لازم را نداشته باشند، به طرق مختلف دچار محافظه کاری خواهند شد.
این محافظه کاری مستقیماً به دلیل انتخاب سوژه برمیگردد. ممکن است فیلمساز سوژه موردنظرش را برای تبدیل شدن به یک اثر طنز مناسب نداند یا حتی در یک دیدگاه مطلق، جایی برای کار کمدی در سوژههای انقلابی و مذهبی نبیند. صحبت درباره درست یا غلط بودن این دیدگاه را به یادداشت دیگری موکول کرده و بحثمان درباره طنز را ادامه میدهیم.
وقتی از عرصه طنز و حساسیتهای آن حرف میزنیم، اولین چیزی که اهمیت پیدا میکند انتخاب سوژه است. سوژه علاوه بر آنکه لازم است با نیاز جامعه، حساسیت قشرهای مختلف و... در تناسب باشد، باید بتواند اقتضائات طنز را هم پوشش دهد؛ چرا که ما در این راه نمیخواهیم به هر بهانهای مخاطب را به خنده واداریم؛ بلکه برعکس، با استفاده از ظرافتهای هنری و امن کردن فضای فکری و روحی مخاطب، قرار است پیامی را به او منتقل کنیم.
در تناسب بین سوژه و ژانر دو حالت داریم:
هر کدام از این 2 مورد را میتوان مصداقی از افراط یا تفریط دانست که با ادبیات تحجر و تجدد هم شناخته میشوند.
در مقابل اسلام ناب محمدی رویکردی متعادل به هستی، فرد و اجتماع دارد؛ رویکردی که نه از خط قرمزها به بهانه مصلحت (!) یا به روز شدن عدول میکند و نه با نگاهی سخت گیرانه، هرگونه جریانی را از حرکت بازمیدارد. بلکه این الگوی سوم اگر به درستی شناخته شده و به کار بسته شود، همواره از جامعه خود جلوتر خواهد بود. این پیشتازی در عرصه سینما و هنر با «درست روایت کردن» است که رقم میخورد. با برقراری تعادل میان کفههای سوژه و ژانر و قربانی نکردن هیچ عاملی به قیمت توجه به عامل دیگر.
کلام آخر
همانطور که پیش از این گفتیم، بیراهههای زیادی علی الخصوص در عرصه طنز برای خدشهدارکردن روایتها وجود دارد که ورود به این حوزه را خطیر میکند. با وجود مسیر پرفراز و نشیب و نمونههای شکست خورده در این راه، در دهههای اخیر نمونههایی وجود داشته است که از آزمون «تله ابتذال» و مسیرهای انحرافی افراط و تفریط سربلند بیرون آمدهاند. آثاری که توانستند از جدیترین مفاهیم در یک طنز موفق و جذاب سخن بگویند و نه طنز را قربانی کنند و نه محتوا را.
در یادداشتهای بعدی، به بررسی این تلاشهای موفق خواهیم پرداخت.